۱- چه احساسی قبل و بعد از بازی در نقشتان پیدا کردید و اگر به عقب برگردید، دوباره همین نقش را انتخاب می‌کنید یا دوست داشتید نقش مقابلتان «مکمل» را برای بازی انتخاب کنید؟
قبل از شروع بازی، وقتی تازه متن را خوانده بودم، حس می‌کردم که قرار است یکنواخت و شاید بعضی قسمت‌ها برایم کسل‌کننده پیش برود. اما وقتی استارت بازی‌مان خورد، حس کردم که من آمده‌ام که جزئی از شهر مالاتا باشم و تعلقم به این شهر را پیدا کنم و در آن بمانم. نقش خودم را دوست دارم و اگر به عقب برگردم، باز هم رادیوی مالاتا را انتخاب می‌کنم و دوباره مقابل دروغ و بدی می‌ایستم. در مورد نقش مکمل نیز، به همان اندازه که با نقش خودم زندگی کردم، با آن هم زندگی کردم و پیش رفتم. همان‌طور که از نامش پیداست، آن نقش وجود و معنای من را کامل می‌کند. اگر نبود، من نصف معنای خودم را نداشتم.





۲- نظر شما درباره کارگردانی نمایش «کلاغ» و اینکه دیدگاه نویسنده چقدر برای شما جذابیت داشت؟
در درجه اول، وقتی متن را خواندم، همان‌طور که در سوال قبلی اشاره کردم، چون هنوز بازی‌ها شروع نشده بود، فکر نمی‌کردم واقعاً این نقش‌های رادیو و تلویزیون بتوانند این‌قدر جذاب باشند. در آن زمان فقط جذب نقش آدم شده بودم، زیرا طرز دیدم نسبت به آن این بود که نویسنده تمام ضعف‌های مادی ما انسان‌ها را جمع‌آوری کرده و نقاط ضعف و سیاهی‌هایی که هر یک از ما ممکن است در وجودمان داشته باشیم را در یک شخصیت به تصویر کشیده است. اما هر چه بیشتر پیش رفتیم، ارتباطم با متن بیشتر شد و علاقم به نقش خودم و مکملم نیز صد برابر شد. زیرا هر چه بیشتر جلو رفتیم، من هم بیشتر درکشان کردم. کارگردانی که با حوصله و به دقت وقت گذاشت تا هر یک از ما بتوانیم با نقش خودمان ارتباط برقرار کنیم و با آن واقعاً زندگی کنیم، خالق شهر مالاتا است. خوشحالم و از او ممنونم که من را به شهرش دعوت کرده و با این صمیمیت از همه ما پذیرایی کرده است.





۳- چرا باید «کلاغ» را ببینیم و به نظرت کدام کاراکتر «کلاغ» محبوبیت بیشتری دارد؟
چرا باید «کلاغ» را ببینیم؟ شاید برایتان جالب باشد اگر یک سفر کوتاه به شهر مالاتا داشته باشید و از مهمانی بزرگ کلاغ‌ها دیدن کنید. زیرا قرار است هر کسی هنگام تماشای این نمایش گاهی به تیرگی‌های وجود خودش فکر کند؛ به اینکه در طول زندگی‌اش چه کرده و چقدر آدم مفیدی بوده است، چه برای خودش و چه برای اطرافیانش... برای خودم کاراکتر آدم به همین دلیل می‌تواند نشان‌دهنده بلاتکلیفی، سیاهی، معلق بودن، اشتباهات و حماقت‌های فردی همه ما باشد.





۴- از عوامل اجرایی نمایش «کلاغ» چقدر راضی بودید؟
عوامل اجرایی از حرفه‌ای‌ترین و خونگرم‌ترین گروه‌هایی بودند که من با آن‌ها همکاری کردم. ذره‌ای بی‌اخلاقی، بی‌حوصلگی یا بی‌انگیزگی از این گروه در طول آماده‌سازی کار ندیدم. از کارگردان گرفته تا گروه تهیه‌کنندگی، برنامه‌ریزی کار و تک‌تک دستیارها و حتی عوامل فیلمبرداری، یک گروه پر از نظم و اخلاق حرفه‌ای بودند. بودن در کنارشان برای من پر از خاطرات خوش و یادگیری‌های جدید بود. اگر به عقب برگردم، باز هم این همکاری را انتخاب می‌کنم و هیچ‌گاه بابت آن پشیمان نشده‌ام.




۵- چطور با دنیای هنر و بازیگری آشنا شدید؟
از دوران دبیرستان شروع کردم به کلاس‌های بازیگری رفتن در شهر خودم. دو سال آنجا هنرجو بودم و برای دانشگاه نیز رشته نمایش را انتخاب کردم و ادامه دادم. جدا از آغاز آموزش‌ام، همیشه از ته قلبم دوست داشتم که بتوانم در هر فضا و هر کاراکتری بی‌حد و مرز زندگی کنم و نوع‌های مختلف زندگی را تجربه کنم جز فاطیما ای که هستم.




۶- حال و احوال این روزهای هنر را چطور می‌بینید؟
کمی ناراحت‌کننده است که برخی گروه‌ها صرفاً به خاطر برند اسمشان می‌توانند در بهترین سالن‌ها اجرا کنند، حتی کارهایی که شاید ذره‌ای ارزش دیدن نداشته باشند. اما فقط به نام آن شخص و برند، صندلی‌هایشان پر می‌شود. در حالی که گروه‌هایی که خودساخته هستند و با استعداد و تلاش خود سعی دارند دیده شوند و رشد کنند، حقشان پایمال می‌شود. امیدوارم مخاطب عام بتواند بیشتر متوجه تفاوت ارزش و عمق کارها شود و جهت درست دیدن را پیدا کند.


ممنونیم از شما هنرمند گرامی 

به امید درخشش نمایش کلاغ